English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4794 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to pay against receipt U در برابر رسید پرداختن درمقابل رسید دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
receipt U دریافت رسید دادن
receipts U دریافت رسید دادن
maturity U سر رسید
receipts U رسید
quittance U رسید
when it came to a push U رسید
due date U سر رسید
receipt U رسید
receipt statement U رسید
official receipt U رسید رسمی
It occurred to me. U به نظرم رسید.
It crossed my mind. U به نظرم رسید.
It occurred to me. U به فکرم رسید.
certificate of receipt U گواهی رسید
voucher U قبض رسید
receipt U قبض رسید
vouchers U قبض رسید
dock receipt U رسید لنگرگاه
receipts U قبض رسید
dock warrant U رسید لنگرگاه
quittance U رسید مفاصا
What time do we arrive? U کی خواهیم رسید؟
world came that U خبر رسید که
matured U سر رسید شده
It came home to me. U به نظرم رسید.
debit note U رسید بدهکار
binders U رسید بیعانه
it crossed my mind U بنظرم رسید
It's over. U به پایان رسید.
to fall due U سر رسید شدن
hand receipt U رسید دستی
binder U رسید بیعانه
the post has come U پست رسید
warehouse receipt U رسید انبار
chitty U یادداشت-رسید
scrip U رسید موقتی
It crossed my mind. U به فکرم رسید.
summer is in U تابستان رسید
It came home to me. U به فکرم رسید.
to a receipt U رسید گرفتن
receipt U رسید پیام دریافت شد
acknowledgement U اعلام وصول رسید
acknowledgements U اعلام وصول رسید
acknowledgments U اعلام وصول رسید
appropriation receipt U رسید سپرده قانونی
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
appropriation receipt U رسیدسپرده رسید اعتبار
mate's receipt U رسید کاپیتان کشتی
air mail receipt U رسید پست هوایی
it received royal assent U به توشیح ملوکانه رسید
receipts U رسید پیام دریافت شد
he was overtake by a storm U طوفانی باودر رسید
i am in receipt of your letter U نامه شما به من رسید
i am through with my work U کارم به پایان رسید
he thought out a plan U فکری بنظرش رسید
dock warrant U رسید انبار بارانداز
He was sick to death . He was fed up to the back teeth . U جانش به لب آمد ( رسید )
the hour has struck U موقع بحران رسید
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
clean receipt U رسید بی قید و شرط
it was signed by his majesty the shah U به توشیح همایونی رسید
railway receipt U رسید راه اهن
data freight receipt U رسید اماری حمل
data fright receipt U رسید اماری حمل
At that point [stage] , ... U وقتی که موقعش رسید...
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
point of intersection U نقطه بهم رسید
It changed hands a few times before I got it. U چند دست گشت تا به من رسید
The negotiations were successful ( inconclusive ) . U مذاکرات به نتیجه رسید ( نرسید )
offenders will be punished U متخلفین بکیفر خواهند رسید
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
The train was 10 minutes late. U قطار 10 دقیقه دیر رسید
now and then a guest w come U گاه گاهی میهمانی می رسید
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
found shipment U کالای بدون بارنامه یا رسید
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
forwarder's receipt U رسید متصدی حمل و نقل
the bill will mature to morrow U سر رسید پرداخت ان قبض فردا است
bill falls due on U تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
the bill is overdraw U سر رسید برات منقضی شده است
A solution suddenly proffered itself. U ناگهان راه حلی به نظر رسید.
The project was terminated as of July 1. U پروژه از اول ژولیه به پایان رسید.
Luchily for me the train was late. U خوش شانسی آوردم قطار دیر رسید
deferred liability U بدهیی که درسر رسید پرداخت نشده است
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem. U مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
he muddled through U بدون هیچ زرنگی یا مهارت بمقصود خود رسید
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
clearing a bill U محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
freiht all kinds U رسید اماری حمل انواع هزینه حمل
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
looped U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops U تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
statute of fraud U قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
counterpose U درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
wilco U پیام را اجرامی کنم پیام رسید اجرا می کنم
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
dock receipt U قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
howitzer U توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
double U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up U سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
density U سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
densities U سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomun U [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomon U [بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
on the other side <adv.> U درمقابل
on the other hand <adv.> U درمقابل
otherwise <adv.> U درمقابل
by the same token <adv.> U درمقابل
at the same time [on the other hand] <adv.> U درمقابل
apart from that <adv.> U درمقابل
alternatively <adv.> U درمقابل
on the other hand <idiom> U درمقابل
in d. from U درمقابل
in contrast with U درمقابل
against U درمقابل
cut it with a knife U درمقابل
against payment U درمقابل وجه
gainst U برعلیه درمقابل
for U درمقابل برله
sensitive to corrosion U حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
shield U حفافت کردن درمقابل
bay U دفاع کردن درمقابل
vis a vis U شخص روبرو درمقابل
brace U درمقابل فشارمقاومت کردن
little frog in a big pond <idiom> U قطرهای درمقابل دریا
bays U دفاع کردن درمقابل
braced U درمقابل فشارمقاومت کردن
bayed U دفاع کردن درمقابل
shields U حفافت کردن درمقابل
in security for U یعنوان وثیقه درمقابل
vis-a-vis U شخص روبرو درمقابل
baying U دفاع کردن درمقابل
to keep at bay U دفاع کردن درمقابل
defendant U مقاوم درمقابل زور و فشار
earthquake proof foundation U غیر مقاوم درمقابل زلزله
To stand up to someone . To assert oneself. U درمقابل کسی قد علم کردن
thermolabile U بی ثبات یا ناپایدار درمقابل حرارت
defendants U مقاوم درمقابل زور و فشار
to defend oneself [against] U از خود دفاع کردن [درمقابل]
v U مخفف versus به معنی درمقابل
thermistor U الت مقاوم درمقابل برق
To make a stand against injustice. U درمقابل ستم ایستادگی کردن
triplicate U سه برابر سه برابر کردن
It sinds into insignificance beside his invention . U این درمقابل اختراع اوهیچ است
buck fever U هیجان شکارچی تازه کار درمقابل شکار
bank protection U حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
robustness U قدرت پوشش یک سیستم وتوانایی آن درمقابل ضربه وافتادن
d/a U acceptance documentagainst تحویل اسناد درمقابل قبولی نویسی
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
to brush up U پرداختن
foot the bill <idiom> U پرداختن
practises U پرداختن
kick over <idiom> U پرداختن
practicing U پرداختن
fork out <idiom> U پرداختن
shell out U پرداختن
defrays U پرداختن
cough up U پرداختن
practising U پرداختن
practice U پرداختن
defray U پرداختن
practise U پرداختن
defrayed U پرداختن
meet U پرداختن
meets U پرداختن
defraying U پرداختن
to fork over U پرداختن
imburse U پرداختن
disbursed U پرداختن
disburses U پرداختن
disbursing U پرداختن
take to U پرداختن
paying U پرداختن
pony up <idiom> U پرداختن
pays U پرداختن
disburse U پرداختن
pay U پرداختن
aby U پرداختن
abye U پرداختن
best ball U بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
nail U به موقع پرداختن
To pay money. To make a payment. U پول پرداختن
indemnity U غرامت پرداختن
indemnities U غرامت پرداختن
puts U بفعالیت پرداختن
to make a part [ial] payment U یک قسط را پرداختن
to pay on account [American English] U یک قسط را پرداختن
nailed U به موقع پرداختن
To get on with a job. U بکاری پرداختن
indemnify U غرامت پرداختن
foot U پرداختن مخارج
nails U به موقع پرداختن
prepay U قبلا پرداختن
to pay in a U پیشکشی پرداختن
Recent search history Forum search
1دریافت کردم
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
1 no!i am not,repeat not,going back to my father to ask for money
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com